Monday, August 3, 2009

فخرالسادات محتشمي پور

هتك حرمت زنان ايراني به چه قيمتي؟



حفظ حرمت زنان از وي‍ژگي هاي مثبت جوامع سنتي است كه معمولا توسط همه مردان مورد توجه قرار دارد. هرچند پس زمينه اين رعايت و احترام، نگرش مردسالاري است كه زن را ناموس دانسته و حفظ آن را وظيفه مرد مي داند اما نفس حرمت نگاه داشتن ها موجب نوعي مصونيت و امنيت نسبي براي زنان در اين گونه جوامع است كه در ايران به دليل غلبه فرهنگ اسلامي، حرمت زنان بيش از ديگر جوامع حفظ مي شده است . همين مصونيت باعث شده كه در طول تاريخ، زنان حتي با ورود در عرصه هاي سياسي كمترين آسيب را ببينند. با ورق زدن تاريخ كشورمان صحنه هايي را از اين نوع مواجهه ها مشاهده مي كنيم كه نمونه بارز آن مربوط به واقعه قحطي نان در زمان ناصرالدينشاه است كه زنان با در آغوش گرفتن فرزندان گرسنه شان پس از ضرب و شتم مأموران راه بر كالسكه شاه بستند و پاسخ خواستند و اگر نبود وعده هاي شاه براي ختم اين غائله، جان او به مخاطره مي افتاد اما همان سنت رعايت حرمت زنان و هراس از خشم مردم مانع برخورد جدي خشونت آميز با زنان خشمگين شد و نيز حاشيه امني كه براي زنان در حوادث مربوط به نهضت مشروطه وجود داشت از چشمان واقعه نگاران آن روزها دور نمانده است . حتي در ر‍ژيم پهلوي نيز برخورد با زنان سياسي ضد رژيم با وسواس و حساسيت بيشتري صورت مي گرفت و تلاش زيادي براي موجه نشان دادن برخوردهاي سخت با زنان به اتهاماتي مردم پسند اعمال مي شد . جاي بسي تأسف است كه امروز در جمهوري اسلامي كه حاصل خون شهيدان راه آزادي و آزادگي است، تنها پس از گذشت سي سال همه ارزش هايي كه به شكرانه آن، اكثريت قريب به اتفاق مردم به آن آري گفتند، شاهد زيرپا گذاردن همه آن ارزش ها و از همه ناگوارتر حرمت شكني از زنان دردكشيده از دوران مبارزه و انقلاب و دفاع مقدس و همه روزهاي سخت اين سي سال هستيم .

امروز سوال ما زنان ايراني از حكومت مداراني كه به ظاهر پرچم اسلاميت و مهدويت و عدالت علوي را بر سردست گرفته و جنايت مي كنند،اين است :

به راستي جرم ما چيست كه بايد شاهد در خون غلطيدن عزيزانمان در كوچه خيابان هاي ديارشان تنها براي دفاع از رأي و انديشه و نظرشان، باشيم ؟

جرم ما چيست كه بايد ناظر ضرب و شتم و هتك زن و مرد و پير و جوان و خردسال وسالمند ايراني در هر تجمع آرام و هر مراسم يادبود و فعاليت نوع دوستانه اي، باشيم ؟

جرم ما چيست كه بايد هر روز نگران عزيزان دربندمان باشيم كه ناخواسته بايد بازيگر سناريوي از پيش تعيين شده شما باشند و اگر به اين خواست شيطاني تن ندادند سرنوشت محتومشان شكنجه هاي قرون وسطايي توسط شكنجه گراني است كه مع الاسف در شناسنامه شان مهر مسلماني خورده است؟

و جرم ما چيست كه بايد خود نيز هرآن آماده هجوم مأموران جور به خانه هايمان باشيم براي ربوده شدن و منتقل شدن به ناكجا آبادي كه تا مدت ها هيچ كس از آن خبري و اثري نخواهد داشت و يك مكالمه تلفني چند دقيقه اي پس از يك ماه و نيم يا بيشتر سجده شكر را واجب مي كند؟

زنان ايراني امروز همراه مردانشان، همراه فرزندانشان و در كنار همه خانواده هاي آگاه و استوار ايراني، درصحنه حضور داشته و خواهند داشت و اين برابري در تحمل آلام شهروندان ايراني و سهم بردن از ضرب و شتم و حبس و حتي شهادت را پا به پاي مردانشان، نقطه عطفي در جنبش سبز ايران مي دانند كه با شعار برابري آغاز شد و استمرار آن با حضور شهروندان آگاه و همراهي مراجع بيدار، علماي فاضل و انديشمندان دردآشنا و همه آزاد انديشان عالم، اميد را در دل ها براي احياي مجدد ارزش ها و آرمان هاي اوليه انقلاب اسلامي، شعله ور مي كند.

Sunday, August 2, 2009

Darafsh

She is 85 and she wants her vote back darafsh

Saturday, August 1, 2009

یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

رژیم ابطحی

محمد علی ابطحی امروز اعتراف کرد. وی که موفق شده بود در مدت چهل روز پانزده کیلو وزن کم کند، همراه با گروه دیگری از زندانیان علیه خودش و دیگران اعترافاتی کرد که چون ما خودمان قبلا مثل خیلی از دوستان از این اعترافات کرده ایم، لازم می دانیم موارد زیر را تذکر دهیم:

اول، کسی که اعتراف کرده محمد علی ابطحی نبود، چون محمد علی ابطحی یک آقای 100 کیلویی است که نظراتی دارد و طبیعتا نظراتش متناسب با وزنش است، حالا یک ابطحی هشتاد کیلویی آوردید که چیزهایی را اعتراف می کند، ما از کجا بدانیم این ابطحی خودش است؟ شاید برادرش است که لاغر تر از اوست.

دوم، ابطحی دو ماه است در زندان انفرادی است، به قول رهبری هر یک روز زندان انفرادی یک ماه شکنجه است، شما شصت ماه یک نفر را شکنجه کردید، طبیعی است که به هر چیزی اعتراف کند، اگر ابطحی اعتراف کند ناپلئون بناپارت یا فیدل کاسترو یا آدولف هیتلر است، اصلا عجیب نیست.

سوم، از اول انقلاب تا حالا هزار نفر در دادگاههای جمهوری اسلامی اعتراف کرده اند و بدون حتی یک استثناء همه آنها یک هفته پس از آزادی اعلام کردند تحت فشار بودند، ابطحی را همین فردا بفرستید دبی، اگر نگفت اعتراف ها همه دروغ است.

چهارم، وقتی زن قائم مقام وزارت اطلاعات زیر شکنجه اعتراف می کند جاسوس اسرائیل بوده و فساد اخلاقی داشته، طبیعی است اگر احمدی نژادهم یک سال دیگر زیر دست همان بازجو بیفتد اعتراف خواهد کرد که ارتباطش با رهبری شبیه به زن و شوهری بوده و خودش جاسوس آمریکا و اسرائیل و انگلیس و تمام کارهایش بخاطر براندازی نظام بوده، این خط این هم نشان. ابطحی که جای خود دارد.

پنجم، متهمی که خودش زندانی است، وکیلش هم زندانی است، رفیقش هم زندانی است، رئیس سابقش هم زندانی است، معاون سابقش هم زندانی است، شاهدش هم زندانی است، طبیعی است که به هر چیزی اعتراف می کند.

ششم، شما یک شیر هشتصد کیلویی را هم به بازجوهای جمهوری اسلامی بدهید، بعد از سه ماه اعتراف می کند که یک الاغ ده کیلوئی است، هنر متهم نیست، اگر هنری هست متعلق به بازجوست که وقتی خودش گرفتار شد خواهید دید که چه زاری ها نمی کند و چه اعتراف ها بر زبان نمی آورد و چه رقص ها که بدون ساز نمی کند.

هفتم، تمام اعترافات ابطحی را روی هم جمع کنیم، یک چیز می ماند و آن اینکه در انتخابات تقلب نشده است. بیچاره ابطحی! چون از بیرون خبر ندارد، فکر می کند این حرفها اثر دارد، وقتی همه طرفداران دولت و مجلس و مراجع و روحانیون خودشان در کمال آزادی و بدون رفتن به زندان قبول کرده اند که تقلب شده است، مردم حرف کسی که زندان بوده قبول نمی کنند. مهم ترین دلیل تقلب هم همین است که ابطحی زندانی است.

هشتم، خداوند می گوید برای دانستن سفر کن، حتی به چین برو. چطور می شود یک آدمی در خانه خودش، توی کتابخانه ای که ده هزار کتاب دارد، در کمال عقل و شعور و آرامش، حقیقت را نفهمد، بعد برود زندان، دور از خانواده، در سلول انفرادی، بدون خبر، کتک بخورد، تحت فشار قرار بگیرد، قرص بخورد، به جای دیدن صد نفر فقط یک بازجو ببیند، و حقیقت را بفهمد. و از همه اینها گذشته، وقتی یک هفته بعد دوباره رفت خانه، حقیقت یادش برود؟

نهم: طبیعی است که ابطحی را تا چند روز دیگر آزاد و بهزاد نبوی را که اعتراف نکرده آزاد نمی کنند، یعنی کسی که به جرمی اعتراف کرده و پذیرفته مجرم است، آزاد می شود، انشاء الله، و کسی که جرمی را نمی پذیرد و دلیلی هم علیه او نیست، زندان می ماند. یعنی شما اگر مجرم باشید آزاد می شوید، ولی اگر مجرم نباشید زندانی می شوید.

حقایقی از زبان ابطحی

اتفاقا، من می خواهم نتیجه بگیرم که ابطحی با وجود اینکه تحت فشار بود، حقایقی را به ما گفت که این حقایق را هر کسی به ما می گفت باور نمی کردیم. البته من نمی خواهم بگویم ابطحی راست گفت، فقط می خواهم بگویم این حرف ها را گفت:

1) ابطحی گفت: " موسوی، هاشمی و خاتمی با یکدیگر هم قسم شدند که پشت یکدیگر را خالی نکنند."

نتیجه گیری: جنبش سبز یک رهبری قوی و متحد دارد که می توان روی آن حساب کرد.

2) ابطحی گفت: " موسوی در آن زمان هندوانه سربسته بود."

نتیجه گیری: در این مدت اینقدر نیروهای ضد شورش چاقو زدند که سرخی و شیرینی موسوی را همه سبزها دیدند و الآن دیگر به همه چیزش مطمئن اند.

3) ابطحی گفت: " هاشمی قصد انتقام از احمدی نژاد و مقام معظم رهبری را داشت."

نتیجه گیری: من گفتم این هاشمی آدم حسابی است و تا پوست طرف را نکند ول نمی کند.

4) ابطحی گفت: " مجمع روحانیون بر خلاف گذشته دیگر انقلابی نیست."

نتیجه گیری: پس با خیال راحت می توانیم به آنها اعتماد کنیم و حرف مان را به آنها بزنیم. یعنی به عبارت دیگر از خودمان اند.

5) ابطحی گفت: " خاتمی نباید ظرفیت اصلاحات را پای موسوی می ریخت، حتی موسوی این ظرفیت را نداشت."

نتیجه گیری: ابطحی زمانی دستگیر شد که هنوز معلوم نشده بود موسوی چه ظرفیت هایی دارد، وقتی از زندان بیرون آمد خودش می شود مشاور موسوی.

6) ابطحی گفت: " موسوی به کروبی پیغام داد من چیزی برای از دست دادن ندارم."

نتیجه گیری: ابطحی تا همین جا بیرون بود، بعدا کروبی هم به موسوی پیغام داد من هم چیزی برای از دست دادن ندارم، و دو تایی دست همدیگر را گرفتند و رفتند وسط مردم.

7) ابطحی گفت: " موسوی نظام را به خطر انداخته است."

نتیجه گیری: پس نتیجه می گیریم که موسوی دقیقا همان کسی است که به درد رهبری جنبش می خورد.

واکنشها به دادگاههای فرمایشی ادامه دارد
10 دلیل برای این که این اعتراف ها دروغ اند



حنیف مزروعی:
1- اعتراف گیری های پیشین نشان داده است که آن چه در این اعتراف گیری ها اخذ می شود ، بعدا تکذیب می شود . این شو رسوایی است که بارها و بارها دروغ بودنش آشکار شده است و دروغ بودن این شو هم بعدها آشکار خواهد شد.

2- مطابق آیینامه دادرسی کیفری اعتراف گیری با شکنجه وجاهت قانونی ندارد و محروم شدن بازداشت شدگان از تمام حقوق قانونی شان که در همین آیین نامه و دیگر قوانین آمده است ، مصداق بارز شکنجه است . اگر حتی باور کنیم که صورت آقای ابطحی خود به خود و در اثر عبادات و راز نیاز با خدا برای رسیدن به این جمع بندی این شکلی شده است و وزن وی به خاطر همین راز و نیاز ها کم شده است ، در صورتی که طبیعی است که در زندان اگر شکنجه ای در کار نباشد ، به خاطر بی تحرکی یا کم تحرکی آدم ها چاق تر شوند.

3- اعتراف همه شبیه به هم است و شبیه به نوشته های برادر حسین و برادر حسن و مشاوران شرین عقل امروز آن ها . به قول یکی اعترافات ابطحی چکیده نوشته های کیهان است ، به خصوص نوشته های مغشوشی که در سال های اخیر یکی از مهره های برادرجسن و حسین به نام پیام فضلی نژاد می نوشت که مصداق بارز بافتن آسمان به ریسمان بود .

4- اگر این اعتراف ها بدون فشار و شکنجه اخذ شده است ، چرا خبرنگاران رسانه های خارجی و ایرانی مستقل به دادگاه راه ندادید تا بهانه از دستشان گرفته شود.

5- ناگهانی بودن دادگاه دلیل دیگری است بر اخذ اعتراف زیر شکنجه . تردید نکنید که از 45 روز بی اطلاعی این دوستان مظلوم سوء استفاده کرده و برای آنان فضایی ترسیم کرده اند که خیال کنند همه چیز به آخر رسیده است . اگر دادگاه با اطلاع قبلی بود ، ممکن بود حضور خانواده ها و مردم مقابل دادگاه و فریاد الله اکبر آنان این مظلومان را با اوضاع بیرون آشنا می کرد .

6 – عدم حضور هیچج فردی خارج از کادر های همکار کودتا و کودتاگران در دادگاه . دقت کنید دادگاه را شکنجه گران پر کرده اند و خبرنگاران رسانه های کودتا و هیچ فردی حتی از اصولگرایان معتدل در دادگاه حضور ندارند . البته ممکن است برخی از آدم های باوجدان در دادگاه باشند که در روزهای آینده از دادگاه بگویند و بگویند چه اتفاقی واقعا در ان رخ داده است . ناگهانی برگزار شدن آن به همین خاطر بوده است که کسی غیر از کودتاگران در ان حضور نداشته باشد . مثلا چرا همین یکی دو هیاتی که در قوه قضاییه و مجلس تشکیل شده بود و همه اش از خودشان بود ، نیز در این دادگاه نبودند . پاسخ روشن است چون آنان نسبت به این کودتاگران از اندکی وجدان برخوردارند.

7- با همه این ها سناریوی نوشته شده ضعیف و پر از اشکالات منطقی است ، اما چون کسانی که این چیزها را نوشته اند از حداقل های لازم برای درک منطق برخوردار نیستند ، خواسته اند جاهای خالی سناریوی رسوای خود را با اعترافات دستگیرشدگان دیگر پر کنند ، اما نتوانسته اند این ها را به هم ربط دهند.
8- یکی دیگر از دلایل مهم این است که کودتاگران می خواستند که در آستانه مراسم غیرقانونی تحلیف و تنفیذ دزد آرای مردم ، بر عدم انجام تقلب در انتخابات تاکید کنند و ابطحی و عطریان فر را واداشتند که بارها و بارها تاکید کنند که تقلب نشده است و جالب این است که استدلال هایشان هم شبیه کودتاگران بود. در این مثلا محاکمه و مثلا مصاحبه حتی آن ها را وادار کرده بودند که از قول مبارزان شجاعی چون بهزاد نبوی که علیرغم شکنجه های طاقت فرسا تن به اعتراف نداده بودند ، بگویند که تقلب نشده است . او اگر به این نقطه رسیده باشد که تقلب نشده است چرا خودش نمی گوید . بعد هم گیریم که همه این ها تحت شکنجه های شما قبول کردند که تقلب نشده است ، مردم را چه جوری قانع می کنید با باتوم ، شکنجه ، تجاوز؟ مگر چند نفر را می توانید ببرید ؟
9- همین که از این همه بازداشتی نتوانسته اند بیش تر از دو نفر را ( البته با شکنجه های طاقت فرسا )به تسلیم وادارند ، خود بزرگ ترین نشانه اعتراف گیری به زور شکنجه است و با قرص های روان گردان که ابطحی به همسرش گفته بود او را از قیل و قال دنیا نجات می دهد.
10 – متن سخنان ابطحی و عطریان فر و به خصوص عطریان فر خود بزرگ ترین دلیل بر دروغ بودن این سخنان است . من به این نکات ظریفی که این دو با ظرافت در سخنان خود بیان کرده اند اشاره نمی کنم تا در پخش های بعدی تلویزیون از این رسانه رسوا حذف نشود تا مردم هم دم خروس را ببینند . دم خروس را این دو بزرگوار آشکار کرده اند ، هم از شکنجه گفته اند و هم از فرایند رسیدن به اعتراف کردن . اندکی دقت می خواهد . ابراهیم نبوی هم چنین تجربه ای داشت و درباره اش خوب
است که بنویسد

Tuesday, July 28, 2009